صائب تبریزی:برگ عیش چمن ای غنچه دهان اینهمه نیست دولت ابر بهار گذران اینهمه نیست
❈۱❈
برگ عیش چمن ای غنچه دهان اینهمه نیست
دولت ابر بهار گذران اینهمه نیست
چه بساط است به خود چیده ای، ای خرمن گل؟
وسعت دایره کون و مکان اینهمه نیست
❈۲❈
چند در پا فکنی طوق مرا چون خلخال؟
قد موزون تو ای سرو روان اینهمه نیست
گل رعنای تو بر خویش بساطی چیده است
ورنه سامان بهاران و خزان اینهمه نیست
❈۳❈
تشنه را می برد از راه برون موج سراب
پیش دریا گهران ملک جهان اینهمه نیست
چه غم خانه و سامان اقامت داری؟
در جهان مدت عمر گذران اینهمه نیست
❈۴❈
مرگ از بیجگری های تو چون زهر شده است
تلخی باده این رطل گران اینهمه نیست
ناز پرورد بهارست تن نازک تو
ورنه ای گل نفس سرد خزان اینهمه نیست
❈۵❈
عمر کوته تر ازان است که غم باید خورد
مدت خنده برق گذران اینهمه نیست
زر چه باشد که نبازند به سیمین بدنان؟
پیش ما صیرفیان، خرده جان اینهمه نیست
❈۶❈
عرق شرم گرفته است سراپای ترا
چشم شبنم به گلستان نگران اینهمه نیست
وعده وصل به فردا مفکن ای نوخط
که جهان پا به رکاب است و زمان اینهمه نیست
❈۷❈
در گذر از سر دلجویی خونین جگران
نقد اوقات تو ای غنچه دهان اینهمه نیست؟
صائب از دیده انصاف اگر درنگری
پیش خط، جوهر آیینه جان اینهمه نیست
کامنت ها