صائب تبریزی:از سر خرده جان، سخت دلیرانه گذشت آفرین باد به پروانه که مردانه گذشت
❈۱❈
از سر خرده جان، سخت دلیرانه گذشت
آفرین باد به پروانه که مردانه گذشت
در شبستان جان عمر گرانمایه دل
هر چه در خواب نشد صرف به افسانه گذشت
❈۲❈
لرزه افتاد به شمع از اثر یکرنگی
باد اگر تند به خاکستر پروانه گذشت
ماجرای خرد و عشق تماشای خوشی است
نتوان زود ازین کشتی خصمانه گذشت
❈۳❈
منه انگشت به حرف من مجنون زنهار
که قلم بسته لب از نامه دیوانه گذشت
مایه عشرت ایام کهنسالی شد
آنچه از عمر به بازیچه طفلانه گذشت
❈۴❈
دل آزاد من و گرد تعلق، هیهات
بارها سیل تهیدست از این خانه گذشت
گرد کلفت همه جا هست به جز عالم آب
خنک آن عمر که در گریه مستانه گذشت
❈۵❈
شود آغوش لحد دامن مادر به کسی
که یتیمانه به سر برد و غریبانه گذشت
دل آگاه مرا خال لبش ساخت اسیر
مرغ زیرک نتوانست ازین دانه گذشت
❈۶❈
عقده ای نیست که آسان نکند همواری
رشته بی گره از سبحه صد دانه گذشت
عقل از آب و گل تقلید نیامد بیرون
عشق اول قدم از کعبه و بتخانه گذشت
❈۷❈
یک دم از خلوت اندیشه نیامد بیرون
عمر صائب همه در سیر پریخانه گذشت
کامنت ها