صائب تبریزی:دل شکسته به قرب خدای راهبرست که شیشه چون شکند در دکان شیشه گرست
❈۱❈
دل شکسته به قرب خدای راهبرست
که شیشه چون شکند در دکان شیشه گرست
صفای آب روان بیشتر ز استاده است
چه نعمتی است که عمر عزیز در گذرست
❈۲❈
ز دست کوته خود ناامید چون باشم؟
که جای بهله کوتاه دست بر کمرست
شبی است همچو شب زلف او دراز مرا
که آفتاب قیامت ستاره سحرست
❈۳❈
زنان سوخته رزقش همیشه آماده است
چو لاله هر که درین باغ آتشین جگرست
تو آن نه ای که به دوری ز دیده دور شوی
که روزگار جوانی همیشه در نظرست
❈۴❈
شعور، آینه دار هزار تفرقه است
خوشا کسی که ز وضع زمانه بیخبرست
شراب لعل به اندازه صرف کن زنهار
که خون زیاده چو گردید رزق نیشترست
❈۵❈
ز حسن بیش بود بهره دوربینان را
گل نچیده دوامش ز چیده بیشترست
ز خار تشنه جگر نگذرند صائب خشک
که پای آبله پایان عشق دیده ورست
کامنت ها