صائب تبریزی:جهان و هر چه در او هست رونمای دل است به هیچ جا نرود هر که آشنای دل است
❈۱❈
جهان و هر چه در او هست رونمای دل است
به هیچ جا نرود هر که آشنای دل است
هوای نفس ترا کوچه گرد ساخته است
وگرنه نقد بود هر چه مدعای دل است
❈۲❈
اگر به خضر نگردد دچار در ظاهر
همان تپیدن پوشیده رهنمای دل است
قدم برون منه از دل به سیر باغ و بهار
کدام غنچه این بوستان به جای دل است؟
❈۳❈
ز چشمه آینه جویبار گردد صاف
صفای عالم ایجاد در صفای دل است
ز طفل مشربی ما به خنده تن در داد
وگرنه غنچه شدن باغ دلگشای دل است
❈۴❈
ز تیغ یار عبث چشم خونبها دارد
به خون خویش زدن غوطه خونبهای دل است
مبین به چشم تعجب درین بلند ایوان
که همچو آبله افتاده زیر پای دل است
❈۵❈
فضای بال گشایی درین خراب آباد
ز لامکان چو گذشتی همین فضای دل است
نفس گداخته زان می کند سفر شب و روز
که در جهان نبود آنچه مدعای دل است
❈۶❈
به آفتاب حقیقت کسی رسد صائب
که همچو سایه شب و روز در قفای دل است
کامنت ها