صائب تبریزی:زمین ز جلوه قربانیان گلستان است بریز خون صراحی که عید قربان است
❈۱❈
زمین ز جلوه قربانیان گلستان است
بریز خون صراحی که عید قربان است
غبار هستی خود را بشو به زمزم اشک
که محرم است، ازین جامه هر که عریان است
❈۲❈
به راه کعبه گل، پای سعی رنجه مکن
که دستگیری مردم هزار چندان است
برآ ز عالم گل، باش در حرم دایم
که از طواف، غرض قطع این بیابان است
❈۳❈
به خصم گل زدن از دست من نمی آید
وگر نه آبله ام تشنه مغیلان است
ببند در به رخ آرزو اگر مردی
وگرنه بستن سد سکندر آسان ا ست
❈۴❈
خط مسلمی از گردش سپهر مجوی
که این پیاله به نوبت مدام گردان است
دل رمیده من در میان خلق، بود
سفینه ای که عنانش به دست طوفان است
❈۵❈
چگونه فکر اقامت کند درین میدان؟
سری که در خم فرمان هفت چوگان است
مجوی در صدف تن ز جان پاک قرار
که بیقرار بود گوهری که غلطان است
❈۶❈
زیاد آن خط مشکین، دل شکسته من
همیشه تازه و تر چون سفال ریحان است
به سیم قلب شدم قانع و ز بیقدری
بهای یوسف من بار بر عزیزان است
❈۷❈
تسلی دل بیتاب من به نامه خشک
علاج رعشه دریا به دست مرجان است
چه نسبت است ندانم به زلف یار، مرا
که عالمی ز پریشانیم پریشان است
❈۸❈
ز دور باش رقیبان نهال قامت تو
گران به دیده مردم چو چوب دربان است
شکستن کمر کوه قاف چندان نیست
به مور هر که مدارا کند سلیمان است
❈۹❈
مراست خاتم اقبال از جهان صائب
که مور من طرف حرف با سلیمان است
کامنت ها