صائب تبریزی:میی که درد ندارد صفای درویشی است گلی که رنگ نبازد لقای درویشی است
❈۱❈
میی که درد ندارد صفای درویشی است
گلی که رنگ نبازد لقای درویشی است
نسیم پیرهن یوسف از تهیدستی
خجل ز نافه پشمین قبای درویشی است
❈۲❈
به سوزنم نتوان دوخت بر لباس حریر
دلم ربوده آهن ربای درویشی است
دلم ز سیل حوادث نمی رود از جای
به کوه، پشت من از متکای درویشی است
❈۳❈
شعاع مهر که تیغش به ابر می ساید
اتاقه سر خورشید سای درویشی است
هزار تنگ شکر خواب در بغل دارد
چه راحت است که با بوریای درویشی است
❈۴❈
غبار حادثه در خلوتش ندارد راه
دلی که آینه دانش ردای درویشی است
چرا به مشعل زرین شاه رشک برد؟
چراغ زنده دلی در سرای درویشی است
❈۵❈
ز چنگ نعمت الوان خرید خون مرا
چه لذت است که با شوربای درویشی است
ز نغمه سنجی داود، گوش می گیرد
دلی که حلقه به گوش نوای درویشی است
❈۶❈
شمیم نافه ز پشمینه پوشی فقرست
حلاوت شکر از بوریای درویشی است
نفس گداخته خود را به گوشه ای برسان
که حب جاه چو سگ در قفای درویشی است
❈۷❈
کجا به خرقه شود حاصل آشنایی فقر؟
خوشا کسی که به دل آشنای درویشی است
خمیر صاف نهادان قدس را مالید
اگر چه طینت آدم ز لای درویشی است
❈۸❈
به رستگاری جاوید چون ننازد فقر؟
محمد عربی رهنمای درویشی است
من شکسته زبان مدح فقر چون گویم؟
زبان معجزه مدحتسرای درویشی است
❈۹❈
سخن رسید به نعت رسول حق صائب
ببوس خاک ادب را که جای درویشی است
کامنت ها