صائب تبریزی:در آن مقام که حیرت دلیل دانایی است نفس شمرده زدن نیز بادپیمایی است
❈۱❈
در آن مقام که حیرت دلیل دانایی است
نفس شمرده زدن نیز بادپیمایی است
حضور، لازم عشق خدایی افتاده است
بود همیشه پریشان دلی که هر جایی است
❈۲❈
به خون خویش سرانجام می دهد محضر
سیه دلی که چو طاوس در خودآرایی است
ز خانه صورت دیوار می جهد بیرون
به محفلی که مرا دعوی شکیبایی است
❈۳❈
کدام ظاهر و باطن موافق است به هم؟
دلش ز سنگ بود گر سپهر مینایی است
ز چاه روی به بازار می کند یوسف
ز خلق روی نهفتن تلاش رسوایی است
❈۴❈
درون سینه کند سیر، بر مجنون را
ز بیقراری وحشت دلی که صحرایی است
فغان که مردم کوته نظر نمی دانند
که بستن نظر از عیب خلق بینایی است
❈۵❈
کجا ز سیلی خط هوشیار خواهد شد؟
چنین که چشم تو مشغول باده پیمایی است
ز خط و زلف کند حلقه های چشم ایجاد
ز بس که عارض او تشنه تماشایی است
❈۶❈
بهار عالم ایجاد نیست غیر سخن
که سبزی پر طوطی ز فیض گویایی است
درین جهان چو دوزخ اگر بهشتی هست
که می توان نفسی راست کرد، تنهایی است
❈۷❈
تو از گرانی خود می کشی تعب صائب
ز خار، باد صبا ایمن از سبکپایی است
کامنت ها