صائب تبریزی:ز خط غبار بر آن لعل آتشین ننشست ز برق حسن، سیاهی بر این نگین ننشست
❈۱❈
ز خط غبار بر آن لعل آتشین ننشست
ز برق حسن، سیاهی بر این نگین ننشست
به گرد راه تو بیباک، چشم بد مرساد!
که همچو گرد یتیمی به هر جبین ننشست
❈۲❈
به محفل تو کسی داد بیقراری داد
که تا نسوخت چو پروانه، بر زمین ننشست
ز ترکتاز قیامت نکرد قامت راست
به هیچ سینه غبار غم این چنین ننشست
❈۳❈
چه نقش دید ندانم دل رمیده من؟
که یک نفس به نگین خانه، این نگین ننشست
حدیث کوه غم عاشقان نسیم صباست
ترا که قطره شبنم به یاسمین ننشست
❈۴❈
نماند بوته خاری جهان امکان را
که بر امید تو صیاد در کمین ننشست
چنین که سنگ ملامت نشست بر سر من
به تاج پادشهان گوهر این چنین ننشست
❈۵❈
قدم ز غمکده اختیار بیرون نه
که در بهشت رضا هیچ کس غمین ننشست
به نوشخند قناعت کجا شوی خرسند؟
ترا که حرص به صد خانه انگبین ننشست
❈۶❈
چو زلف و خط کس ازان روی کامیاب نشد
به دور حسن تو نقش کسی چنین ننشست
دلم به حلقه زلف تو تا نظر انداخت
دگر به هیچ نگین خانه، این نگین ننشست
❈۷❈
همین نه روز من از خط سیاه شد صائب
که نقش یار هم از خط عنبرین ننشست
کامنت ها