صائب تبریزی:کدام شب نی کلک من آتش افشان نیست؟ کدام روز که شیری درین نیستان نیست؟
❈۱❈
کدام شب نی کلک من آتش افشان نیست؟
کدام روز که شیری درین نیستان نیست؟
دویی به راه نگاه تو خار ریخته است
وگرنه سبزه بیگانه در گلستان نیست
❈۲❈
نه هر که حرف شناسد به غور حسن رسد
سواد خط بناگوش در دبستان نیست
ترا به وادی مشرب گذر نیفتاده است
وگرنه کعبه دل نیز بی بیابان نیست
❈۳❈
نمی کنی سخن خویش را چرا هموار؟
جز این تمتعی از آسیای دندان نیست
توان ز روزن دل چار فصل را دیدن
چنین بنایی در چارسوی امکان نیست
❈۴❈
در گشاده بود شرط میهمان طلبی
به میهمانی آن کس مرو که خندان نیست
کدام مغز که در جستجوی نکهت تو
چو گردباد، سراسر رو بیابان نیست؟
❈۵❈
همین نه شعله فطرت جگرگداز من است
کدام شمع درین بزمگاه گریان نیست؟
غبار تفرقه خاطر از تردد توست
اگر تو جمع شوی روزیت پریشان نیست
❈۶❈
همیشه بر سر آتش بود کباب دلش
مگو به سفره درویش مرغ بریان نیست
ز هر رهی که دلت می کشد قدم بگذار
که قفل منع درین پره بیابان نیست
❈۷❈
مرا گدایی غم کرد دربدر صائب
مصیبتی بتر از روزی پریشان نیست
کامنت ها