صائب تبریزی:شب فراق ز روز حساب خالی نیست که از بیاض، سواد کتاب خالی نیست
❈۱❈
شب فراق ز روز حساب خالی نیست
که از بیاض، سواد کتاب خالی نیست
نظر به هر چه کنم تازه می شود داغم
که هیچ ذره ازان آفتاب خالی نیست
❈۲❈
به چشم کم منگر، هیچ خاکساری را
که هیچ روزن ازان ماهتاب خالی نیست
چه موج مگذر ازین بحر سرسری زنهار
که چون صدف ز گهر یک حباب خالی نیست
❈۳❈
دوانده در همه جا ریشه بیقراری عشق
که نبض سنگ هم از اضطراب خالی نیست
ز من گشودن لب چون صدف نمی آید
وگرنه ابر مروت ز آب خالی نیست
❈۴❈
زبان لاف بود لازم تهیدستی
زمین شور ز موج سراب خالی نیست
مگر به فکر سواری است آن سبک جولان؟
که هیچ ملک دل از انقلاب خالی نیست
❈۵❈
همین نه موی میان تراست این خم و پیچ
که هیچ موی تو از پیچ و تاب خالی نیست
ز گل تهی نشود بوستان دربسته
ز حسن، پرده شرم و حجاب خالی نیست
❈۶❈
نمی توان دل بی داغ یافت در عالم
که از سیاهی جغد این خراب خالی نیست
ز قرب و بعد شود کار سالکان دشوار
وگرنه هیچ زمینی ز آب خالی نیست
❈۷❈
به اشک تلخ ازان گلعذار قانع شو
که گل نهفته چو گردد گلاب خالی نیست
ز پست فطرتی از فیض عشق محرومی
وگرنه کوه بلند از عقاب خالی نیست
❈۸❈
سؤال ماست کز آن لب نمی رسد به جواب
وگرنه هیچ سؤال از جو خالی نیست
هنوز ازان لب نوخط توان به کام رسید
ز نشأه این می پا در رکاب خالی نیست
❈۹❈
ز هر چه چشم توان آب داد مغتنم است
چه قحط حسن شود آفتاب خالی نیست
صواب محض بود رزق خامشان صواب
که گفتگو ز خطا و صواب خالی نیست
کامنت ها