صائب تبریزی:وفا طمع ز گل بیوفا نباید داشت ز رنگ و بوی، امید بقا نباید داشت
❈۱❈
وفا طمع ز گل بیوفا نباید داشت
ز رنگ و بوی، امید بقا نباید داشت
ز سادگی است تمنای صحت از پیری
ز درد عمر، توقع صفا نباید داشت
❈۲❈
پل شکسته به سیلاب بر نمی آید
ثبات، چشم ز قد دو تا نباید داشت
شکستگی نشود جمع با حلاوت عشق
شکر طمع زنی بوریا نباید داشت
❈۳❈
سبک نساخته از دانه خویش را چون کاه
امید جاذبه از کهربا نباید داشت
به مزد دست اگر خرده ای نیفشانی
چو گل ز کس طمع خونبها نباید داشت
❈۴❈
میسرست چو سر زیر بال خود بردن
نظر به سایه بال هما نباید داشت
ز کار تا نرود دست و پای سعی ترا
امید رزق ز دست دعا نباید داشت
❈۵❈
اگر ز سنگ ملامت شکسته ای خود را
حذر ز گردش این آسیا نباید داشت
به قطع راه طلب زهد خشک کافی نیست
امید راهبری از عصا نباید داشت
❈۶❈
به خاک غوطه زدن ناوک هوایی را
اشاره ای است که سر در هوا نباید داشت
به اشک تا بتوان دیده را جلا دادن
ز مردمان طمع توتیا نباید داشت
❈۷❈
درین قلمرو ظلمت به جز ستاره اشک
دلیل و راهبر و رهنما نباید داشت
به روی کار ز سیمین بران قناعت کن
ز آبگینه نظر بر قفا نباید داشت
❈۸❈
ز چشم کافر بیگانه خوی او صائب
توقع نگه آشنا نباید داشت
کامنت ها