صائب تبریزی:زمانه را گل روی تو در بهار گرفت بهشت را خط سبز تو در کنار گرفت
❈۱❈
زمانه را گل روی تو در بهار گرفت
بهشت را خط سبز تو در کنار گرفت
کمین دشمن دانا بلای ناگاه است
جنون عنان مرا وقت نوبهار گرفت
❈۲❈
هوای گلشن فردوس بی غبار بود
چگونه سیب زنخدان او غبار گرفت؟
تو تا برآمدی از خانه مست و تیغ به دست
به هر دو دست سر خویش روزگارگرفت
❈۳❈
قدم به خاک شهیدان عجب که رنجه کنی
چنین که پای ترا ناز در نگار گرفت
سفید گشتن چشم است صبح امیدش
ترا کسی که سر راه انتظار گرفت
❈۴❈
عنان حسن گرفتن به خط میسر نیست
چگونه گرد تواند ره سواری گرفت؟
مرا ز سنگ ملامت چو کوهکن غم نیست
که جان سخت مرا بیستون عیار گرفت
❈۵❈
به چشم وحشت من صیقل است ناخن شیر
ز بس که آینه ام خوی با غبار گرفت
به روی آب بود نقش بر جناح سفر
قرار چون خط مشکین بر آن عذار گرفت؟
❈۶❈
کراست زهره شود سنگ راه من صائب؟
چنین که شوق ز دست من اختیار گرفت
کامنت ها