صائب تبریزی:جان در طلسم جسم ز تن پروری بجاست این تیغ در نیام ز بیجوهری بجاست
❈۱❈
جان در طلسم جسم ز تن پروری بجاست
این تیغ در نیام ز بیجوهری بجاست
غیر از خط تو، خط که را ای بهار صنع
در آفتابروی قیامت تری بجاست؟
❈۲❈
ایمان به خط سبز تو آورد هر که بود
چشم سیاه مست ترا کافری بجاست
حرفی است این که سرمه شود مهر خامشی
چشم ترا ز سرمه زبان آوری بجاست
❈۳❈
باران اگر چه نیست بجا در زمین شور
با زاهدان خشک زمستان تری بجاست
آیینه را گزیر نباشد ز پشت و روی
تا دین به جای خویش بود کافری بجاست
❈۴❈
از بخل نیست راز حقیقت نهفته روی
در شیشه این شراب ز بی ساغری بجاست
کم نیست ز آب خضر، اثرهای پایدار
ز آیینه قصر دولت اسکندری بجاست
❈۵❈
شیرازه نظام جهان است راستی
تا این علم بپای بود لشکری بجاست
زنار می شود کمر بندگی ترا
تا در دل تو داعیه سروری بجاست
❈۶❈
عمر دراز قسمت بی حاصلان شود
صد سال سرو در چمن از بی بری بجاست
نتوان به دخل زلف سخن را ز دست داد
هم بت شکن به موقع و هم بتگری بجاست
❈۷❈
از سر هوای جاه به افسون نمی رود
تا سر به جای خویش بود سروری بجاست
الزام خصم، کار فرومایگان بود
صائب گذشت اگر ز سر داوری بجاست
کامنت ها