صائب تبریزی:آن را که در وطن لب نانی میسرست سی شب ز ماه عید سرایش منورست
❈۱❈
آن را که در وطن لب نانی میسرست
سی شب ز ماه عید سرایش منورست
در خانه های کهنه بود مور و مار بیش
حرص و امل به طینت پیران فزونترست
❈۲❈
ارباب احتیاج اگر آبروی خویش
گردآوری کنند، به از عقد گوهرست
هرگز نگردد آینه را دل به آب صاف
ظلمت ز آب خضر نصیب سکندرست
❈۳❈
در کنه ذات، فکر به جایی نمی رسد
دریای بیکنار چه جای شناورست؟
فردی که ساده است نیارند در حساب
دیوانه را چه کار به دیوان محشرست؟
❈۴❈
از بس گزیده است سلامت روی مرا
موج خطر به چشم من آغوش مادرست
در قطره ای چه جلوه کند بحر بیکنار؟
در چشم مور ملک سلیمان محقرست
❈۵❈
صائب به غیر نامه عالم نورد من
هر نامه ای که هست و بال کبوترست
کامنت ها