صائب تبریزی:جز گریه چشم اشک فشان را علاج نیست جز صبر عاشق نگران را علاج نیست
❈۱❈
جز گریه چشم اشک فشان را علاج نیست
جز صبر عاشق نگران را علاج نیست
درمانده ام به دست دل هرزه گرد خویش
در دست باد برگ خزان را علاج نیست
❈۲❈
تن در کشاکش فلک سفله داده ام
جز پیروی دست، کمان را علاج نیست
عنقا اگر نه گرد فشاند ز بال خویش
ناسور زخم تیغ زبان را علاج نیست
❈۳❈
طوفان اگر نه شعله کشد از دل تنور
خار و خس بسیط جهان را علاج نیست
آن را که زد شراب، علاجش بود شراب
دردسر فلک زدگان را علاج نیست
❈۴❈
صائب به دست باد بود تا عنان زلف
جز پیچ و تاب رشته جان را علاج نیست
کامنت ها