صائب تبریزی:داغم چو آفتاب سیاهی پذیر نیست چون صبح چاک سینه من بخیه گیر نیست
❈۱❈
داغم چو آفتاب سیاهی پذیر نیست
چون صبح چاک سینه من بخیه گیر نیست
این شکر چون کنیم که پهلوی خشک ما
در زیر بار منت نقش حصیر نیست
❈۲❈
فکر کمین مکن که تماشایی ترا
پای گریز چون هدف از پیش تیر نیست
آیینه ای کجاست که بر کور باطنان
روشن شود که طوطی ما را نظیر نیست
❈۳❈
در چشم ما که واله ابروی مصرعیم
بین السطور هیچ کم از جوی شیر نیست
صائب در آب سیل بشود دست را ز دل
این خانه شکسته عمارت پذیر نیست
کامنت ها