صائب تبریزی:تخمی است دوستی که در آب و گل تو نیست شمعی است روی گرم که در محفل تو نیست
❈۱❈
تخمی است دوستی که در آب و گل تو نیست
شمعی است روی گرم که در محفل تو نیست
چون سرو در سراسر این باغ دلفریب
آزاده ای کجاست که پا در گل تو نیست؟
❈۲❈
در کان عقل و مخزن عشق و بساط حسن
لعلی نیافتیم که خونین دل تو نیست
یارب چه منعمی، که ندارد جهان خاک
دریای گوهری که به کف سایل تو نیست
❈۳❈
بر روی آفتاب چرا تیغ می کشد؟
ابروی ماه عید اگر مایل تو نیست
در جلوه گاه حسن تو هر روز آفتاب
چون می تپد به خاک، اگر بسمل تو نیست؟
❈۴❈
دل خانه تو از دگران می کند سراغ
هر چند غیر گوشه دل منزل تو نیست
نور ظهور، حق خس و خار بینش است
ورنه کدام پرده دل، محمل تو نیست؟
❈۵❈
نازست سد راه، وگرنه در اشتیاق
فرقی میانه دل ما و دل تو نیست
صائب به لطف عام تو دارد امیدها
هر چند صید لاغر او قابل تو نیست
کامنت ها