صائب تبریزی:هر زنده دل که جا به مقام رضا گرفت از تیغ، فیض سایه بال هما گرفت
❈۱❈
هر زنده دل که جا به مقام رضا گرفت
از تیغ، فیض سایه بال هما گرفت
شد وحشتم ز عالم صورت زیادتر
چندان که بیش آینه من جلا گرفت
❈۲❈
با بی بصیرتی به دلیل اعتماد نیست
طفلی ز دست کور تواند عصا گرفت
از سیم و زر به هر چه فشاندیم آستین
در وقت احتیاج، همان دست ما گرفت
❈۳❈
سهل است پاک ساختن ره ز رهزنان
آسان نمی توان سر راه از گدا گرفت
عشق غیور، عقل ما هیچکاره کرد
طوفان عنان کشتیم از ناخدا گرفت
❈۴❈
بعد از هزار سال که شد چرخ مهربان
پای به خواب رفته ما را حنا گرفت
خود را به آستان کس بیکسان رساند
هر کس به بیکسی ز کسان التجا گرفت
❈۵❈
چون نخل میوه دار، دل بردبار ما
سنگی ز هر طرف که رسید از هوا گرفت
شد دست کوتهم به رسایی امیدوار
روزی که شانه دامن آن زلف را گرفت
❈۶❈
شوخی که ریخت خون من بیگناه را
اول به مزد دست ز من خونبها گرفت
خواب سبک، گران شود از خوابگاه نرم
شبنم ز روی بستر گل چون هوا گرفت؟
❈۷❈
از بخت سبز شیشه پر باده است داغ
سروی که جای بر لب آب بقا گرفت
خون امیدوار مرا پایمال کرد
مشاطه ای که دست ترا در حنا گرفت
❈۸❈
فرش است در سرای فقیران حضور دل
نتوان شکستگی ز نی بوریا گرفت
صائب ز توتیا ندهد آب، چشم خویش
هر دیده ای که سرمه ازان خاک پا گرفت
کامنت ها