صائب تبریزی:ماهی که ز پرتو به جهان شور درانداخت پیش رخت از هاله مکرر سپر انداخت
❈۱❈
ماهی که ز پرتو به جهان شور درانداخت
پیش رخت از هاله مکرر سپر انداخت
با گوشه دل غنچه صفت ساخته بودم
بوی تو مرا همچو صبا دربدر انداخت
❈۲❈
در دیده صاحب نظران موی زیادم
زان روز که چشم تو مرا از نظر انداخت
تا دامن محشر نتوان دوخت به سوزن
مژگان تو چاکی که مرا در جگر انداخت
❈۳❈
فریاد که شیرین سخنی طوطی ما را
مشغول سخن کرد و ز فکر شکر انداخت
آن را که به دولت نتوانیش رساندن
مانند هما سایه نباید به سر انداخت
❈۴❈
صائب شدم آسوده ازین کارگشایان
تا کار مرا عشق به آه سحر انداخت
کامنت ها