صائب تبریزی:تمکین خرام تو ز بسیاری دلهاست این سیل، بلنگر ز گرانباری دلهاست
❈۱❈
تمکین خرام تو ز بسیاری دلهاست
این سیل، بلنگر ز گرانباری دلهاست
هر حلقه ای از زلف تو، چون حلقه ماتم
از نوحه و از گریه و از زاری دلهاست
❈۲❈
بی جلوه انجم، دل شب پرده خواب است
فیض شب آن زلف ز بیداری دلهاست
از شورش جانهاست پریشانی آن زلف
بیماری چشمش ز پرستاری دلهاست
❈۳❈
از جلوه او، کیست ز دل دست نشوید؟
خار و خس این سیل، عنانداری دلهاست
مشکل که کند گوش، امان نامه خط را
خال تو که مشغول جگرخواری دلهاست
❈۴❈
تا دل نشود بیخبر، آسوده نگردد
مستی عرق صحت بیماری دلهاست
صائب دو جهان سوزد اگر روی نماید
آن نور که در پرده زنگاری دلهاست
کامنت ها