صائب تبریزی:در پاس نفس می گذرد عمر عزیزش هر سوخته جانی که دلش همدم غیب است
❈۱❈
در پاس نفس می گذرد عمر عزیزش
هر سوخته جانی که دلش همدم غیب است
هر کس کهخبر می دهد از راز حقیقت
زنهار مکن گوش که نامحرم غیب است
❈۲❈
این زخم که از تیغ قضا بر جگر ماست
موقوف به روی دلی از مرهم غیب است
در چشم سیه خانه نشینان شهادت
دیدار بتان روزنه عالم غیب است
❈۳❈
یک مو خبر از راز دهان تو ندارد
صائب که دلش آینه عالم غیب است
روشنگر آیینه دلها دم غیب است
میراب جگرسوختگان شبنم غیب است
❈۴❈
شیرازه مجموعه دلهای پریشان
تاری ز سر زلف خم اندر خم غیب است
فیضی که دهد همچو مسیحا به نفس جان
در پرده عصمتکده مریم غیب است
کامنت ها