صائب تبریزی:خورشید ترا از خط شبرنگ وبال است چون سایه قدم پیش نهد وقت زوال است
❈۱❈
خورشید ترا از خط شبرنگ وبال است
چون سایه قدم پیش نهد وقت زوال است
از خنجر سیراب نترسد جگر ما
هر چند که می صاف بود مفت سفال است
❈۲❈
هر دانه که از آبله دست نشد سبز
زنهار مکن میل که آن تخم وبال است
در سلسله آبله دست توان یافت
امروز درین دایره آبی که حلال است
❈۳❈
موقوف به آسایش چرخ است قرارم
هر کار که موقوف محال است، محال است
از بس که گرفتار گرفتاری خویشم
هر حلقه دامم به نظر چشم غزال است
❈۴❈
بر بستر گل وقت خزان تکیه نماید
آن را که ز طاوس، نظر بر پر و بال است
صائب سخن غنچه نشکفته همین است
جمعیت دل در گره سخت ملال است
کامنت ها