گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

صائب تبریزی:مأوای تو از کعبه و بتخانه کدام است؟ ای خانه برانداز، ترا خانه کدام است؟

❈۱❈
مأوای تو از کعبه و بتخانه کدام است؟ ای خانه برانداز، ترا خانه کدام است؟
در دیده یکتایی ما خال دویی نیست زنار چه و سبحه صددانه کدام است؟
❈۲❈
از کثرت روزن نشود مهر مکرر ای کج نظران کعبه و بتخانه کدام است؟
گر چاک گریبان نکند راهنمایی طفلان چه شناسند که دیوانه کدام است
❈۳❈
عشق از ره تکلیف به دل پا نگذارد سیلاب نپرسد که در خانه کدام است
گر روی دلی از طرف شمع ندیده است صائب سبب جرأت پروانه کدام است؟

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۲۱۳۵

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

مجتبی خراسانی
2015-11-12T15:15:33
بسم الله الرحمن الرحیمبیت اول: مأوای تو از کعبه و بتخانه کدام است؟/ای خانه‌برانداز تو را خانه کدام است؟گویا در این بیت روی سخن با باری‌تعالی جل اسمه می‌باشد. اقلا سه بیت اول این غزل قطعا در وحدت است. صائب به باری‌تعالی عرض می‌کند که بالاخره خانهٔ تو کجاست؛ کعبه یا بتخانه‌؟ ای کسی که اصالتا خانه را قبول نداری و در آن نمی‌گنجی، و‌ ای کسی که خانمان عاشقان خود را برمی‌اندازی تا غیر تو به هیچ چیزی و هیچ کسی دل نسپارند، خانهٔ خود تو کجاست؟ خانه‌برانداز کسی است که همه چیز را به باد می‌دهد، خواه از خود باشد خواه از دیگری، کنایه است از معشوق. جنابش می‌فرماید:وحشت‌آباد بود در نظر من شهری/که به هر کوچهٔ او خانه‌براندازی نیستیا:هیچ جوینده ندانست که جای تو کجاست/آخر‌ ای خانه‌برانداز سرای تو کجاست؟و:شده یک شهر به امید خرابی معمور/تا که را جلوهٔ او خانه‌برانداز شودبیت دوم: در دیدهٔ یکتایی ما خال دویی نیست/زنّار چه و سبحه صد دانه کدام است؟خال کنایه از وحدت ذات مطلقه است. دویی نیز یعنی اثنینیت و دو تا بودن. می‌فرماید که در چشم وحدت‌بین ما، ذات مطلقه دو تا نمی‌شود؛ با این وجود مرا به زنار و تسبیح مشغول مکن و بگذار با خود تو باشم.زنار رشته‌ای است که مسیحیان صلیب را با آن به گردن خود می‌آویختند؛ نشانه‌ای بوده برای تمییز مسلمان از مسیحی در بلاد اسلامی. و یا رشته‌ای (شالی) بوده که ارامنه بر کمر می‌بستند تا از مسلمانان شناخته شوند. به هر روی به هر خطی نیز زنار می‌گویند؛ مثل خطی که در پیاله به واسطهٔ پر شدن شراب بالا می‌آید. در این بیت‌‌ همان رشتهٔ مسیحیان مراد است.زنار بستن در عهد صفوی نشانی بوده بر بیم و تهدید حاکم و یا حکام شرعی که تقریبا‌‌ همان پادشاهان بوده‌اند. و این بدین صورت بوده است که هر تهیدستی که از رنج جهان به ستوه می‌آمد زنار می‌بست و آشکار می‌شد؛ بدین معنی که اگر به دادم نرسید از اسلام دست کشیده، مسیحی خواهم شد. اگر این کار به غیرت حاکم برمی‌خورد به داد وی می‌رسید:پناه از چشم فتانش به زلفش می‌برم صائب/که بر هر کس ستم زور آورد زنار می‌بنددمعنی بیت دوم غزل در بیتی دیگر از غزلی دیگر آمده است:دویی نبود میان کفر و دین در عالم وحدت/دل تسبیح از بگسستن زنار می‌ریزدنکتهٔ دیگری که در این بیت هست این است که وجود خال در چشم باعث ایجاد اختلال در بینایی می‌شود. خال دویی تعبیری است عرفانی و علمی.بیت سوم: از کثرت روزن نشود مهر مکرّر/ای کج‌نظران کعبه و بتخانه کدام است؟می‌فرماید که با تکثیر روزن (منفذ سقف که در قدیم رایج بوده است و امروزه هنوز در روستا‌ها کاربرد دارد) نمی‌توان آفتاب را تکثیر کرد؛ آفتاب یکی است. یعنی آفتاب اگر از منافذ متعددی بر تو بتابد باز هم واحد است.‌ ای کسانی که دید کج و ناقصی دارید و احول هستید، کعبه و بتخانه در برابر وحدت الله تعالی چیستند که شما این‌قدر بر سر آن‌ها دعوا می‌کنید و گرفتار دویی شده‌اید؟ باید دقت شود که مقصود صائب کوچک شمردن بیت الله الحرام نیست، بلکه می‌خواهد به وحدت و عظمت الله تعالی متذکر شود و بگوید که اگر با چشم کج و نگاه زشت و غیروحدتی بنگری کعبه هم برای تو‌‌ همان بتخانه است. و شاید کج‌نظر کسی است که وقتی جهتی را برای دیدن اراده می‌کند باید صورت را به جهتی دیگر بگیرد تا بتواند سمت مورد اراده را ببیند؛ این نوعی اختلال در دید است که شاید در قدیم رواج بیشتری داشته است. اما در این بیت از این جهت که صائب کعبه و بتخانه را آورده و ارادهٔ نشان دادن دویی کرده است، احتمالا کج‌نظر‌‌ همان احول معنی بدهد؛ لوچ و دوبین.کج‌نظری را جنابش در بیت دیگر آورده است:از کمان توست هر تیری که در دل می‌خلد/راست شو، از تیر طعن کج‌نظر آسوده باشبیت چهارم: گر چاک گریبان نکند راهنمایی/طفلان چه شناسند که دیوانه کدام است؟می‌فرماید که اگر گریبان پاره دیوانه را از سایرین متمایز نکند، کودکان از کجا می‌توانند دیوانه را بشناسند؟امروزه که مراکز متعددی برای نگهداری مجانین تأسیس شده است، کمتر در شهر مجنونی دیده می‌شود. اما در قدیم هرچند محابسی نیز برای دیوانگان وجود داشته است، دیوانگان در شهر نیز دیده می‌شدند. صائب می‌فرماید:دیوانه‌ای به‌تازگی از بند جسته است/این مژده را به حلقهٔ طفلان که می‌برد؟گویا این‌طور بوده که کودکان با دیدن دیوانه‌ای او را دنبال می‌کردند و با سر و صدایی که ایجاد می‌کردند و با سنگ زدن به دیوانه بیچاره، موجبات عیش خود را فراهم می‌کردند.بیت پنجم: عشق از ره تکلیف به دل پا نگذارد/سیلاب نپرسد که در خانه کدام استمی‌فرماید که عشق ملزم به رعایت آداب نیست. آداب را رعایت کردن نوعی تکلف است. هر وقت کسی می‌خواهد وارد خانه‌ای بشود ادب حکم می‌کند که از در خانه وارد شود. یعنی وجود درب منزل این حکم را می‌انگیزد که انسان از در وارد شود؛ وادخلوا البیوت من ابواب‌ها. اما عشق این را قبول ندارد؛ لذا از هر جایی که بخواهد وارد می‌شود. صائب برای تثبیت فرمودهٔ خود مثالی می‌زند: سیلاب هنگامی که می‌خواهد وارد جایی بشود، از در خانه سراغ نمی‌گیرد. عشق به سیلاب تشبیه شده است. صائب تکلف را مناسب عشاقان هم نمی‌داند:تکلف نیست در گفتار، رند لاابالی را/چنانت دوست می‌دارم که عاشق شعر حالی راسیلاب آبی است روان که تیره و ناصاف باشد و خانه‌برانداز. صائب می‌فرماید:عشاق را خرام تو از خویش می‌برد/سیل بهار هرچه کند پیش می‌بردیا:اشک از غبار خاطر من ره برون نبرد/زین گرد سیل خانه‌برانداز نگذردو:سیل دریادیده هرگز برنمی‌گردد به جوی/نیست ممکن هر که مجنون شد دگر عاقل شودتشبیه عشق به سیلاب نکته‌ای هم دارد و آن این است که عشق در آغاز ممکن است کدر باشد، شفاف نباشد و پر از سنگ و کلوخ و مشقت باشد، اما وقتی ویران کند و آرام بگیرد صاف خواهد شد. در کل می‌فرماید که عشق از آن راهی که تو تعیین می‌کنی وارد نخواهد شد؛ چرا که سیلاب وقتی سرازیر می‌شود از هر راهی که بخواهد وارد می‌شود.بیت ششم: گر روی دلی از طرف شمع ندیده است/صائب سبب جرأت پروانه کدام است؟می‌فرماید که لابد شمع روی خوشی به پروانه نشان داده است و لابد التفاتی به وی نموده است که پروانه این‌قدر بی‌مهابا و گستاخ به گرد شمع می‌گردد. روی دل کنایه از توجه و التفات است:صائب مطلب روی دل از کس که در این عهد/رویی که نگردد ز کسی روی کتاب استیا:ندیدم روی دل از هیچ کس غیر از سخن صائب/به لوح آفرینش چون قلم چندان که گردیدمو:روی دل با همه کس در همه جا داشته‌ای/در پس پردهٔ نیرنگ، چها داشته‌ای؟بمنه و کرمه