صائب تبریزی:موج سراب دنیا، شمشیر آبدارست آبش لعاب افعی، خارش زبان مارست
❈۱❈
موج سراب دنیا، شمشیر آبدارست
آبش لعاب افعی، خارش زبان مارست
خمیازه نشاط است گلهای خنده رویش
سر جوش باده او ته جرعه خمارست
❈۲❈
تاجش به دیده عقل کیلی است عمرپیما
تختش به چشم عبرت کرسی زیر دارست
چون کوه پایدارست درد گران رکابش
عمر سبک عنانش چون برق در گذارست
❈۳❈
پیداست تا چه باشد الوان نعمت او
جایی که شیر مادر خون نقابدارست
چون سگ گزیده از آب وحشت کند ز دنیا
آیینه بصیرت آن را کی بی غبارست
❈۴❈
گرد کدورت از دل بی اشک برنخیزد
روشنگر وجودست چشمی که اشکبارست
از خلق خوش توان شد در چشم خلق شیرین
صبح گشاده رو را انجم زر نثارست
❈۵❈
در گوهر آب گوهر در بحر می کند سیر
واصل بود به جانان جانی که بیقرارست
از خود کناره گیران صائب مدام شادند
پیوسته صاف باشد بحری که بیکنارست
کامنت ها