صائب تبریزی:زیر بال است پناهی که مراست شمع بالین بود آهی که مراست
❈۱❈
زیر بال است پناهی که مراست
شمع بالین بود آهی که مراست
کیست با من طرف جنگ شود؟
اشک و آه است سپاهی که مراست
❈۲❈
آه سرد و نفس سوخته است
صبح عید و شب ماهی که مراست
در سفر بار رفیقان نشوم
دل بود توشه راهی که مراست
❈۳❈
دست قدرت به قفا می پیچد
برق را مشت گیاهی که مراست
به دو صد دانه گوهر ندهم
در جگر رشته آهی که مراست
❈۴❈
چون نباشد خجل از رحمت حق؟
بیگناهی است گناهی که مراست
آن حبابم که درین بحر گهر
سر پوچ است کلاهی که مراست
❈۵❈
صیقل حسن بود دیده پاک
رخ مگردان ز نگاهی که مراست
بال پرواز هزاران چشم است
از قناعت پر کاهی که مراست
❈۶❈
شاهد شور محبت صائب
روی زردست گواهی که مراست
کامنت ها