صائب تبریزی:نمک به دیده غفلت کن از سفیده صبح که صد کتاب سخن هست در جریده صبح
❈۱❈
نمک به دیده غفلت کن از سفیده صبح
که صد کتاب سخن هست در جریده صبح
ما ز جامه احرام را کفن زنهار
مشو چو مرده دلان غافل از سفیده صبح
❈۲❈
ازان سفینه خورشید آسمان سیرست
که بادبان کند از پرده های دیده صبح
چو آفتاب بود گرم، نان راهروی
که روزیش بود از سفره کشیده صبح
❈۳❈
بیاض سینه روشندلان رقم سوزست
ستاره نقطه سهوست بر جریده صبح
به سوزن مژه آفتاب هیهات است
رفوپذیر شود سینه دریده صبح
❈۴❈
مرا که با دل شب راز در میان دارم
چه دل گشاده شود صائب از سفیده صبح؟
کامنت ها