صائب تبریزی:بر زمین از ناز زلف او چو دامان میکشد بوی پیراهن سر خود در گریبان میکشد
❈۱❈
بر زمین از ناز زلف او چو دامان میکشد
بوی پیراهن سر خود در گریبان میکشد
طره شمشاد را در خاک و خون خواهم کشید
شانه پردستی در آن زلف پریشان میکشد
❈۲❈
گر خزان بر چهره رنگی دارد از گلزار عشق
انتقام عندلیبان از گلستان میکشد
ما سبکروحان به بوی سیب غبغب زندهایم
سبزه ما آب از چاه زنخدان میکشد
❈۳❈
تا نمی باقی بود در جویبار آبله
پای ما کی دست از خار مغیلان میکشد؟
یاد مژگان تو هر شب در حریم سینهام
شانه از نشتر به زلف رشته جان میکشد
❈۴❈
در حریم خلد اگر با حور همزانو شود
خاطر صائب به خوبان صفاهان میکشد
کامنت ها