صائب تبریزی:آبها آیینه سرو خرامان تواند بادها مشاطه زلف پریشان تواند
❈۱❈
آبها آیینه سرو خرامان تواند
بادها مشاطه زلف پریشان تواند
رعدها آوازه احسان عالمگیر تو
ابرها چتر پریزاد سلیمان تواند
❈۲❈
شاخ گلها دست گلچین بهارستان تو
غنچه ها از زله بندان سر خوان تواند
سروها از طوق قمری سربسر گردیده چشم
دست بر دل محو شمشاد خرامان تواند
❈۳❈
قدسیان پروانه شمع جهان افروز تو
آسمانها طوطیان شکرستان تواند
شب نشینان عاشق افسانه های زلف تو
صبح خیزان واله چاک گریبان تواند
❈۴❈
سبزپوشان فلک چون سرو با این سرکشی
سبزه خوابیده طرف گلستان تواند
نافه های مشک کز سودا بیابانی شدند
از هواخواهان زلف عنبر افشان تواند
❈۵❈
بی نیازانی که بر فردوس دست افشانده اند
در هوای چیدن سیب زنخدان تواند
از گداز عشق، دلهایی که نازک گشته اند
پرده فانوس شمع پاکدامان تواند
❈۶❈
سینه هایی کز خس و خار علایق پاک شد
شاهراه جلوه سرو خرامان تواند
آتشین رویان که می بردند از دلها قرار
چون سپند امروز یکسر پایکوبان تواند
❈۷❈
چون صدف جمعی که گوهر می فشاندند از دهن
حلقه در گوش لب لعل سخندان تواند
خوش خرامانی که زیر پا نکردندی نگاه
همچو نقش پا سراسر محو جولان تواند
❈۸❈
مغزهایی کز پریشانی به خود پیچیده اند
گردباد دامن پاک بیابان تواند
صائب افکار تو دل را زنده می سازد به عشق
زین سبب صاحبدلان جویای دیوان تواند
کامنت ها