صائب تبریزی:حُسن را پوشیده در خط چون عنبر کردهاند چشمه آیینه را خسپوش جوهر کردهاند
❈۱❈
حُسن را پوشیده در خط چون عنبر کردهاند
چشمه آیینه را خسپوش جوهر کردهاند
خاکساران محبت را به چشم کم مبین
گنجها را پادشاهان خاک بر سر کردهاند
❈۲❈
رهنوردانی که از خود راه بیرون بردهاند
خویش را فارغ ازین وضع مکرر کردهاند
رفتهام از دست بیرون تا درین دریای تلخ
استخوانم را به شیرینی چو گوهر کردهاند
❈۳❈
جای حیرت نیست جسم ما اگر جان شد ز عشق
اهل همت موم را بسیار عنبر کردهاند
تلخکامانی که دندان بر جگر افشردهاند
ساغر تبخاله را پر آب کوثر کردهاند
❈۴❈
در چنین دریای بیزنهار، مردم چون حباب
بادبان کشتی خود دامن تر کردهاند
آرزوی خام مردم را به دوزخ میبرد
عودهای خام را در کار مجمر کردهاند
❈۵❈
از وجود ما چنین تیره است دریای حیات
ماهیان این آب روشن را مکدر کردهاند
سخت جانان بر حریر عافیت آسودهاند
چون شرر روشندلان از سنگ بستر کردهاند
❈۶❈
نقد خود را از کسالت نسیه میسازند خلق
خودحسابان هر نفس را صبح محشر کردهاند
شعلهرویان چون نمیگیرند در یک جا قرار
سینهٔ ما را چرا همچشم مجمر کردهاند؟
❈۷❈
چند در زیر فلک سرگشته باشم، سوختم
وقت جمعی خوش که در گرداب لنگر کردهاند
ذرهای از خار خار عشق فارغبال نیست
نی به ناخن مور را از عشق شکر کردهاند
❈۸❈
از سخنهای تو صائب صفحههای سادهدل
دامن خود چون صدف لبریز گوهر کردهاند
کامنت ها