صائب تبریزی:جام خالی غوطه در خُم بیمحابا میزند ابر چون بیآب شد بر قلب دریا میزند
❈۱❈
جام خالی غوطه در خُم بیمحابا میزند
ابر چون بیآب شد بر قلب دریا میزند
در زوال خویش چون خورشید میسوزد نفس
مهر خود از نامجویان هرکه بالا میزند
❈۲❈
میکند طی راه چندینساله را در یک قدم
راهپیمایی که پشت پا به دنیا میزند
چون خروس بیمحل بر تیغ میمالد گلو
هرکه در بزم بزرگان حرف بیجا میزند
❈۳❈
در دل شیرین به زور دست نتوان جای کرد
تیشه بیجا کوهکن بر سنگ خارا میزند
باخت سر زلف ایاز از سرکشی با خسروان
دلسِیَهْ بر دولت خود عاقبت پا میزند
❈۴❈
بیقراری در حریم وصل عاشق را به جاست
موج، پیچ و تاب در آغوش دریا میزند
هرکه بردارد به دوش از بردباری بار خلق
سینه چون کشتی به دریا بیمحابا میزند
❈۵❈
سوخت مجنون مرا سودا و عشق سنگدل
همچنان بر آتشم دامان صحرا میزند
میکند ضبط نفس در زیر آب زندگی
صائب از تیغ شهادت هرکه سر وامیزند
کامنت ها