صائب تبریزی:جان مشتاقان غبار جسم را صرصر بود زودتر آخر شود شمعی که روشنتر بود
❈۱❈
جان مشتاقان غبار جسم را صرصر بود
زودتر آخر شود شمعی که روشنتر بود
مردم کوته نظر در انتظار محشرند
دیده روشندلان آیینه محشر بود
❈۲❈
باد هستی را زسر بیرون کن از طوفان مترس
بادبان چون جمع سازد خویش را لنگر بود
پرده امید باشد ناامیدیهای ما
خیمه تبخاله ما بر لب کوثر بود
❈۳❈
در زمان ما که بیمهری قیامت می کند
دامن مادر به طفلان دامن محشر بود
بیشتر شکرلبان عهد دشمن پرورند
ورنه از خط نسبت طوطی چرا کمتر بود؟
❈۴❈
نیست صائب راه بر افلاک جان تیره را
قسمت خاک است هر دردی که در ساغر بود
کامنت ها