صائب تبریزی:مرا از حرفهای قالبی دل تنگ میگردد ز عکس طوطیان آیینهام پرزنگ میگردد
❈۱❈
مرا از حرفهای قالبی دل تنگ میگردد
ز عکس طوطیان آیینهام پرزنگ میگردد
گرانی میکند بر خاطرم یاد سبکروحان
پری بر شیشه نازکدل من سنگ میگردد
❈۲❈
به یاد خلوت آغوش او هرگاه میافتم
فضای آسمان بر دیده من تنگ میگردد
که دارد یاد معشوقی به این کیفیت از خوبان؟
عرق بر چهره صافش می گلرنگ میگردد
❈۳❈
مگر شد کاروانسالار، شوق آتشین پایم؟
که برق و و باد در دنبال عذر لنگ میگردد
سفر آسان کند هر عقده مشکل که پیش آید
پر و بال فلاخن وقت گردش سنگ میگردد
❈۴❈
حیا افزون کند گیرایی چشم نکویان را
ز نور شرم این شهباز زرین چنگ میگردد
مروت نیست همکاران شیرین را خجل کردن
وگرنه کوهکن با من کجا همسنگ میگردد؟
❈۵❈
دل خوش مشرب من صلح کل کرده است با عالم
که آب صاف با هر شیشهای یکرنگ میگردد
گذارد رو به صحرا چون دل دیوانه از شهری
که در جیب و بغل اطفال را گل سنگ میگردد؟
❈۶❈
به هر برگی درین گلزار پیوند دگر دارم
شود گر غنچهای در هم، دل من تنگ میگردد
محرک بر سر گفتار میآرد سخنور را
که از مضراب اکثر سازها آهنگ میگردد
❈۷❈
از ان عاشق به آتشهای رنگارنگ میسوزد
که هر ساعت به رنگی حسن پر نیرنگ میگردد
مخوان بر زاهدان خشک هرگز شعر تر صائب
که آب چشم نیسان در صدفها سنگ میگردد
کامنت ها