صائب تبریزی:ز آه عاشقان اندیشهای اختر نمیدارد ز دود تلخ پروا دیده مجمر نمیدارد
❈۱❈
ز آه عاشقان اندیشهای اختر نمیدارد
ز دود تلخ پروا دیده مجمر نمیدارد
به تلخی صبر کن تا معدن گوهر توانی شد
که آب بحر چون شیرین شود گوهر نمیدارد
❈۲❈
ز آسیب شکستن نیست شاخ پرثمر ایمن
غم فربه شدن صید مرا لاغر نمیدارد
چه سازم بر جگر دندان نومیدی نیفشارم؟
جراحتهای پنهان بخیه دیگر نمیدارد
❈۳❈
درین گلزار زیبنده است تاج زر به بینایی
که چشم از پشت پای خود چو نرگس برنمیدارد
ندارد حاصلی جز ناله پیوند تهیچشمان
نیی کز چاه میآید برون شکر نمیدارد
❈۴❈
خرد دارد غم دنیا، غرور عشق را نازم
که گر افتد ز دستش هردو عالم، برنمیدارد
غنیمت دان درین عالم وصال سبزخطان را
که باغ خُلد این ریحان جانپرور نمیدارد
❈۵❈
ز بخت تیرهٔ ما شد غبارآلود خط لعلش
وگرنه آتش یاقوت خاکستر نمیدارد
به لوح ساده از روشنضمیران صلح کن صائب
که چون آیینه گردد صیقلی جوهر نمیدارد
کامنت ها