صائب تبریزی:شکوه عشق را گردون گردان برنمیدارد که هر موری ز جا تخت سلیمان برنمیدارد
❈۱❈
شکوه عشق را گردون گردان برنمیدارد
که هر موری ز جا تخت سلیمان برنمیدارد
دل صد چاک را کردم نثار او، ندانستم
که بار شانه آن زلف پریشان برنمیدارد
❈۲❈
نهادم تا قدم در آستان چرخ، افتادم
زمین خانه این سفله مهمان برنمیدارد
مگر زین خاکدان بیرون روم بر مدعا گریم
تنور خام این ویرانه طوفان برنمیدارد
❈۳❈
مگر از طوق خود قمری زمستی غافل افتاده است؟
وگرنه گردن عاشق گریبان برنمیدارد
تمنای ترحم از نگاه خونیی دارم
که دست از قبضه شمشیر مژگان برنمیدارد
❈۴❈
از آن همچون صدف دندان طاقت بر جگر دارم
که آن سیب زنخدان بار دندان برنمیدارد
هلاک سیرچشمیهای داغ خویشتن گردم
که از لب مهر پیش هر نمکدان بر نمیدارد
❈۵❈
شکست افتاد بر زلف از گرانیهای دل صائب
غبار گوی دل را هیچ دامان برنمیدارد
کامنت ها