گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

صائب تبریزی:دمی چون صبح می خواهم درین عالم ز من باشد که روشن می کنم آفاق را چون دم ز من باشد

❈۱❈
دمی چون صبح می خواهم درین عالم ز من باشد که روشن می کنم آفاق را چون دم ز من باشد
به چشم سیر من اسباب دنیا در نمی آید همین وقت خوشی می خواهم از عالم ز من باشد
❈۲❈
چو عیسی هر که صاحب دم شد از کشتن نیندیشد نمی اندیشم از تیغ دودم گر دم ز من باشد
ازین دامن، وزان سر می کشم از بی نیازیها اگر تاج فریدون و سریر جم ز من باشد
❈۳❈
ندارد حاصلی جز دردسر ملک سلیمانی نمی دارم دریغ از دیو اگر خاتم ز من باشد
ز اشک و آه دارم تازه داغ دردمندان را من آن شمعم که سوز حلقه ماتم ز من باشد
❈۴❈
دل خوش مشرب من داغ دارد اهل عالم را همان از بیغمانم گر غم عالم ز من باشد
نه سروم کز رعونت تازه دارم روی خود تنها چو ابر نوبهاران عالمی خرم زمن باشد
❈۵❈
به یک نظاره زان رخسار گندم گون کنم سودا اگر در بسته باغ خلد چون آدم ز من باشد
چو سوزن از گرانی دامن خود بر زمین دوزم اگر همچون مسیحا رشته مریم ز من باشد
❈۶❈
مرا بگذار چون خار سر دیوار با خشکی که طوفان می کنم گر قطره ای شبنم ز من باشد
مدار آیینه پیش لب مرا زنهار ای همدم چرا در وقت رفتن خاطری در هم ز من باشد؟
❈۷❈
به قدر نقش باشد دیده بد در کمین صائب ز چشم آسوده ام چندان که نقش کم ز من باشد

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۳۰۹۷

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها