صائب تبریزی:دل یکرنگ در غمخانه دنیا نمیباشد درین بستان گلی غیر از گل رعنا نمیباشد
❈۱❈
دل یکرنگ در غمخانه دنیا نمیباشد
درین بستان گلی غیر از گل رعنا نمیباشد
نمیاندیشد از زخم زبان هرکس که مجنون شد
ز تیغ کوه کبک مست را پروا نمیباشد
❈۲❈
ز خود بیگانگان را لازم افتاده است تنهایی
به خود هرکس که گردید آشنا تنها نمیباشد
ز صید خود نگردد دام در زیر زمین غافل
که آب و گل حجاب دیده بینا نمیباشد
❈۳❈
لب ما خامش است از حرف خواهش چون لب ساغر
وگرنه بخل در سرچشمه مینا نمیباشد
فروغ عاریت گاهی نهان، گه میشود پیدا
من و نوری که نه پنهان و نه پیدا نمیباشد
❈۴❈
به حفظ راز عاشق کوه طاقت برنمیآید
شرار شوخ را آرام و در خارا نمیباشد
درین بستانسرا زان کاسه خود سرنگون دارم
که جام سرنگون لاله بیصهبا نمیباشد
❈۵❈
ملایمطینتان آسودهاند از سردی دوران
که نخل موم را اندیشه از سرما نمیباشد
گوارا میشوند از وسعت مشرب گرانجانان
که کشتیهای سنگین، بار بر دریا نمیباشد
❈۶❈
ندارد انتهایی همچو مجنون سیر و دور ما
که بیپرگار هرگز نقطه سودا نمیباشد
ز سختیهای دوران نیست پروا گوشهگیران را
ز کوه قاف باری بر دل عنقا نمیباشد
❈۷❈
به چشم کم مبین زنهار آثار بزرگان را
که پیرو را دلیلی به ز نقش پا نمیباشد
ز دامان وسایل دستگیری گر طمع داری
درین وحشتسرا جز دامن شبها نمیباشد
❈۸❈
به ظاهر سرو را هرچند پا در گل بود صائب
همان غافل ز سیر عالم بالا نمیباشد
کامنت ها