صائب تبریزی:کجا داغ جنون را قدر هر فرزانه میداند؟ سمندر نشئهٔ این آتشین پیمانه میداند
❈۱❈
کجا داغ جنون را قدر هر فرزانه میداند؟
سمندر نشئهٔ این آتشین پیمانه میداند
جدایی نیست از صیاد صید آشنارو را
کمان او مرا با خویشتن همخانه میداند
❈۲❈
مگو حرف از ندامت کاین دل کافرنهاد من
غبار معصیت را صندل بتخانه میداند
تلاش صحبت آیینهرویی میکند شوقم
که جوهر را حجابش سبزه بیگانه میداند
❈۳❈
غلطبینی که واقف نیست از ربط دل عاشق
پریشانحالی آن زلف را از شانه میداند
ز دلهای پریشان پرس حال زلف و کاکل را
که مضمون خط زنجیر را دیوانه میداند
❈۴❈
نواسنجی که بر شاخ قناعت آشیان دارد
اگر صد عقده میافتد به بالش دانه میداند
شکست خاطر اطفال سنگ راه میگردد
وگرنه راه صحرای جنون دیوانه میداند
❈۵❈
منم کز تیرهبختی راه بیرون شد نمییابم
وگرنه دود راه روزن کاشانه میداند
به معنی هرکه دارد آشنایی چون دل صائب
نگاه آشنا را معنی بیگانه میداند
کامنت ها