صائب تبریزی:غم عالم به دل از دیده خونبار میآید به این گلشن خزان از رخنه دیوار میآید
❈۱❈
غم عالم به دل از دیده خونبار میآید
به این گلشن خزان از رخنه دیوار میآید
تسلی در دل آزرده عاشق نمیباشد
ازین ویرانه دایم ناله بیمار میآید
❈۲❈
به سختیهای دوران صبر کن ای تشنه راحت
که آب گریه شادی ازین کهسار میآید
فشاند آستین بینیازی چون غنای حق
چه از گفتار میخیزد؟ چه از کردار میآید؟
❈۳❈
پس از مردن به من شد مهربان جانان، ندانستم
ز خواب مرگ کار دولت بیدار میآید
چراغ گل ز بیتابی به شمع صبح میماند
کدامین سنگدل یارب به این گلزار میآید؟
❈۴❈
در آن وادی که قطع ره به همت میتوان کردن
ز پای خفته کار تیغ لنگردار میآید
ز حبس پیله، کرم پیله هم آزاد میگردد
اگر زاهد برون از پرده پندار میآید
❈۵❈
اگر در دل نباشد غصه دوران گره صائب
سخن یکدست میخیزد، نفس هموار میآید
کامنت ها