صائب تبریزی:درین صحرا که یارب از پی نخجیر میآید؟ که آهو بیمحابا در پناه شیر میآید
❈۱❈
درین صحرا که یارب از پی نخجیر میآید؟
که آهو بیمحابا در پناه شیر میآید
دل بیدار میباید وصال زلف جانان را
ره خوابیده را طی کردن از شبگیر میآید
❈۲❈
شده است از سوده الماس چون گنجینه گوهر
کجا داغ مرا مرهم به چشم سیر میآید؟
ز بس در سینه من میخورد بر یکدگر پیکان
به گوش همنشینان نالهٔ زنجیر میآید
❈۳❈
چنان از زلف لیلی مشکبو شد دامن صحرا
که بوی ناف آهو از دهان شیر میآید
ز درد و داغ دل برداشتن آسان نمیباشد
عجب نبود اگر جان بر لب من دیر میآید
❈۴❈
فلکها را ز طعن کجروی خونینجگر دارم
که حرف راست بر دل کارگر چون تیر میآید
به زور مرگ از هم نگسلد پیوند روحانی
هنوز از بید مجنون نالهٔ زنجیر میآید
❈۵❈
مگر بازوی همت دستگیر کوهکن گردد
وگرنه از دهان تیشه بوی شیر میآید
اگر گرد تعلق راهرو از دامن افشاند
چه کار از دست خشک خار دامنگیر میآید؟
❈۶❈
ز دلگیری به خون خود به نوعی تشنهام صائب
که آبم در دهان از دیدن شمشیر میآید
کامنت ها