صائب تبریزی:مصفا تا نمیگردد، ز تن جان برنمیآید نگردد پاک تا یوسف، ز زندان برنمیآید
❈۱❈
مصفا تا نمیگردد، ز تن جان برنمیآید
نگردد پاک تا یوسف، ز زندان برنمیآید
گریبان لحد را چاک خواهد کرد اشک من
تنور از عهده تسخیر طوفان برنمیآید
❈۲❈
به راه دشمنان خود کدامین خار میریزم؟
که از پیش دو چشمم همچو مژگان برنمیآید
چو حیرت چشمبندی میکند ذرات عالم را
چرا از ابر آن خورشید تابان برنمیآید؟
❈۳❈
حیا چندان که خود را میکشد در پردهپوشیها
به شوخیهای آن چاک گریبان برنمیآید
کدامین شب نمیریزد ز کلکم مصرع رنگین؟
کدامین روز شیری زین نیستان برنمیآید؟
❈۴❈
کشیدم تا قدم از کوی هستی خون عرق کردم
ازین گل پای خوابآلود آسان برنمیآید
ز چندین آه اگر یک آه اثر دارد غنیمت دان
که دایم ماه مصر از چاه کنعان برنمیآید
❈۵❈
دل گرمی مگر هنگامهافروزی کند، ورنه
به این بزم خنک خورشید تابان برنمیآید
تو تا از پرده شرم و حیا بیرون نمیآیی
نگاه از دیده عاشق به سامان برنمیآید
❈۶❈
مگر جولان او صائب قیامت را عیان سازد
وگرنه هیچ گردی زین نمکدان برنمیآید
کامنت ها