صائب تبریزی:هر که رخساره آیینه گدازی دارد رو به هر دل که گذارد در بازی دارد
❈۱❈
هر که رخساره آیینه گدازی دارد
رو به هر دل که گذارد در بازی دارد
کرد اگر زیر و زبر بتکده ها را محمود
هند هم بهر مکافات ایازی دارد
❈۲❈
گر بود دست من از دامن قاتل کوتاه
خون گیرنده من دست درازی دارد
چون دم تیغ ز هر موج دلش می لرزد
هر که در دل چو صدف گوهر رازی دارد
❈۳❈
من که دارم گره از کار دلم باز کند؟
سینه کبک دری چنگل بازی دارد
دل در آن زلف شب و روز بود در تب و تاب
شمع اگر در دل شب سوز و گدازی دارد
❈۴❈
در ته پرده ز جوهر بودش چین جبین
گر چه آیینه در خانه بازی دارد
منزل روی تو بسیار به دل نزدیک است
گر چه زلف تو ره دور و درازی دارد
❈۵❈
گردن از بندگی عشق مکش چون یوسف
که عجب سلسله بنده نوازی دارد
زلف کوته شد و بیدار نگردید از خواب
چشم مست تو عجب خواب درازی دارد
❈۶❈
می برند اهل جهان دست به دستش چون گل
هر که خلق خوش و پیشانی بازی دارد
صائب از خامه ما گلشن معنی به نواست
باغ اگر بلبل هنگامه طرازی دارد
کامنت ها