صائب تبریزی:باد اگر پرده ز رخساره یار اندازد لرزه بر دست نگارین بهار اندازد
❈۱❈
باد اگر پرده ز رخساره یار اندازد
لرزه بر دست نگارین بهار اندازد
آب آیینه ز شرم خط او چون خس و خار
هر نفس جوهر خود را به کنار اندازد
❈۲❈
شرم رخسار تو صد پرده خونین از گل
هر سر سال به رخسار بهار اندازد
زلف رخساره خورشید شود شبگیرم
شوق اگر سایه بر این مشت غبار اندازد
❈۳❈
پیشگاه حرم و دیر گریبان چاک است
تا کجا غمزه او طرح شکار اندازد
گر مرا حوصله فقر نباشد چه عجب
که تهیدستی، آتش به چنار اندازد
❈۴❈
کلک صائب چو گشاید گره از زلف سخن
تاب در نافه آهوی تتار اندازد
کامنت ها