صائب تبریزی:در حریمی که گل روی ایاغ افروزد خار در دیده آن کس که چراغ افروزد
❈۱❈
در حریمی که گل روی ایاغ افروزد
خار در دیده آن کس که چراغ افروزد
لاله تربتش آتش به ته پا دارد
در دل هر که طلب شمع سراغ افروزد
❈۲❈
می شود فاخته ای جامه مینایی سرو
گر چنین ناله گرمم رخ باغ افروزد
روزگاری است که در ساغر خورشید، شراب
آنقدر نیست که یک ذره دماغ افروزد
❈۳❈
آن که ترساندم از داغ، به آن می ماند
که کسی کوری پروانه چراغ افروزد
هر که در مذهب ما غیرت مشرب دارد
شب آدینه به میخانه چراغ افروزد
❈۴❈
انفعالی که ز داغ دل من لاله کشید
شرم بادش که دگر چهره باغ افروزد
کامنت ها