صائب تبریزی:چون خط از چهره آن ماه لقا برخیزد زنگ از آیینه بینایی ما برخیزد
❈۱❈
چون خط از چهره آن ماه لقا برخیزد
زنگ از آیینه بینایی ما برخیزد
بر دل از رهگذر خط تو چون خط غبار
ننشسته است غباری که ز جا برخیزد
❈۲❈
داغ غیرت به دل خضر و مسیحا سوزد
لاله ای کز سر خاک شهدا برخیزد
در بساطی که گهر گرد یتیمی دارد
چه غبار از دل غم دیده ما برخیزد؟
❈۳❈
خضر از سبزه خوابیده گران خیزترست
پیش آن کس که ز شوق تو ز جا برخیزد
من و آن حسن جهانسوز که در محفل او
از سپندی که نسوزند صدا برخیزد
❈۴❈
تا نظر واکند از پای فتد چون نرگس
هر که از خاک به امداد عصا برخیزد
راه خوابیده محال است که بیدار شود
اگر از شش جهت آواز درا برخیزد
❈۵❈
اژدها را طمع گنج گوارا سازد
از سر راه محال است گدا برخیزد
خامشی تبت وارونه پرگویان است
نیست ممکن که ز یک دست صدا برخیزد
❈۶❈
به شتابی گذرم صائب ازین وحشتگاه
که ز هر آبله ام بانگ درا برخیزد
کامنت ها