صائب تبریزی:زین سعادت که ز بال و پر ما میریزد استخوانبندی اقبال هما میریزد
❈۱❈
زین سعادت که ز بال و پر ما میریزد
استخوانبندی اقبال هما میریزد
به سبکدستی من نیست درین بزم کسی
اول از ناخن من رنگ حنا میریزد
❈۲❈
خار صحرای جنون میبردش دست به دست
هرکه را آبله گل در ته پا میریزد
رهروی را که بود درد طلب دامنگیر
خار در رهگذر راهنما میریزد
❈۳❈
زخم ناسور من از حسرت مشک است کباب
زلف او عطر به دامان صبا میریزد
از لحد خاک گشاده است بغل در طلبش
خواجه از بیخبری رنگ سرا میریزد
❈۴❈
با دل خون شده بر گرد جهان میگردیم
تا نصیب این کف خون را به کجا میریزد
میشود گوهر، اگر جمع تواند کردن
آبرویی که به دریوزه گدا میریزد
❈۵❈
میشود دعوی خون روز قیامت صائب
رنگ هر گل که ز نظاره ما میریزد
کامنت ها