صائب تبریزی:اگر آن غمزه خونریز مصور میشد آب آیینه چو شمشیر به جوهر میشد
❈۱❈
اگر آن غمزه خونریز مصور میشد
آب آیینه چو شمشیر به جوهر میشد
بود شیرازهاش اندیشه آن مویمیان
پارههای دلم آن روز که دفتر میشد
❈۲❈
جگر سوخته فاختگان آبکش است
ورنه از سایه سرو تو زمین تر میشد
قد رعنای تو میکرد اگر قامت راست
سرو با سبزه خوابیده برابر میشد
❈۳❈
شب که رخسار تو از باده برافروخته بود
شعله پنهان به ته بال سمندر میشد
گل رخسار عرقناک ترا گر میدید
باغ جنت خجل از چشمه کوثر میشد
❈۴❈
خشک ناگشته به دلدار رسیدی خط من
نامه شوقم اگر بال کبوتر میشد
اگر از تیغ تو میشد جگر من سیراب
سبزه خضر ز شادابی من تر میشد
❈۵❈
میشد از غیرت شاهان دل مسکینان خون
وصل او گر به زر و زور میسر میشد
بود از چاشنی خاک قناعت غافل
مور روزی که گرفتار به شکر میشد
❈۶❈
بودم آن روز من از جمله آزاده روان
که مرا سد رمق سد سکندر میشد
گشت از تلخی ایام گوارا صائب
ورنه شیرینی جان زود مکرر میشد
کامنت ها