صائب تبریزی:عاشقان را چه غم از سلسله پا باشد؟ موج کی مانع آمد شد دریا باشد؟
❈۱❈
عاشقان را چه غم از سلسله پا باشد؟
موج کی مانع آمد شد دریا باشد؟
پیش چشمی که نرفته است ازو آب حیا
در و دیوار جهان دیده نابینا باشد
❈۲❈
سنگ را صنعت فرهاد به حرف آورده است
ناز تحسین نکشد کار چو گویا باشد
با نسیم سحری دست و گریبان گردد
رشته شمع، گر از پنبه مینا باشد
❈۳❈
قلزم از روی گهر گرد یتیمی نبرد
یوسف مصر به صد قافله تنها باشد
شمع در پرده فانوس نماند پنهان
هر چه در دل بود از جبهه هویدا باشد
❈۴❈
در تنوری چه قدر جلوه نماید طوفان؟
شور دیوانه به اندازه صحرا باشد
چهره عاقبت کار به روشن گهران
هم ز آیینه آغاز هویدا باشد
❈۵❈
خال رخسار تو از زلف دلاویزترست
نقطه ای نیست درین صفحه که بیجا باشد
کف بی مغز چه پروای معلم دارد؟
روی عنبر سیه از سیلی دریا باشد
❈۶❈
نکشد سر به گریبان خجالت صائب
هر که امروز در اندیشه فردا باشد
کامنت ها