صائب تبریزی:نقد جان را لب خاموش نگهبان باشد رخنه مملکت دل لب خندان باشد
❈۱❈
نقد جان را لب خاموش نگهبان باشد
رخنه مملکت دل لب خندان باشد
جلوه صبح قیامت کف دریای من است
کیست مجنون که مرا سلسله جنبان باشد
❈۲❈
سینه ای صافتر از چهره یوسف دارم
نقش امید من از سیلی اخوان باشد
روزن عالم غیب است دل اهل جنون
من و آن شهر که دیوانه فراوان باشد
❈۳❈
دم آبی که در او تلخی منت نبود
جگر سوخته را چشمه حیوان باشد
شکر، ابری است که باران کرم می آرد
برق آفت ثمر شکوه دهقان باشد
❈۴❈
چون نباشد دل خرسند که اکسیر غناست
زین چه حاصل که زرو سیم فراوان باشد؟
اهل دل را به بدی یاد مکن بعد از مرگ
خواب و بیداری این طایفه یکسان باشد
❈۵❈
می کند جلوه خورشید قیامت داغش
راز عشق تو در آن سینه که پنهان باشد
دانه ای را که دل موری ازان شاد شود
خوشه ای روز جزا تاج سلیمان باشد
❈۶❈
از سر خوان سلیمان گذرد دست افشان
هرکه را مرغ کباب از دل بریان باشد
جگر گرم نبخشند به هر سنگدلی
این نه لعلی است که در کوه بدخشان باشد
❈۷❈
ناله نای بود داروی بیهوشی من
شیر را خواب فراغت به نیستان باشد
جذبه عشق نپیچد به ملایک صائب
این کمندی است که در گردن انسان باشد
کامنت ها