صائب تبریزی:غنچه هایی که درین سبز چمن خنده زدند ای بسا زخم نمایان به دل زنده زدند
❈۱❈
غنچه هایی که درین سبز چمن خنده زدند
ای بسا زخم نمایان به دل زنده زدند
محو یکتایی نقاش نگردید کسی
همه چون آینه بر نقش پراکنده زدند
❈۲❈
شکوه از بخت نکردند سبکرفتاران
در دل ابر سیه برق صفت فرخنده کردند
غفلت خویش گزیدند به بیداری بخت
ساده لوحان که در طالع فرخنده زدند
❈۳❈
دست منعی که فشاندند بزرگان به فقیر
پشت پایی است که بر دولت پاینده کردند
مرکز دایره حسن مصور گردید
خال مشکین چو بر آن چهره زیبنده زدند
❈۴❈
این صدفها که خموشند درین دریابار
می توان یافت که بر گوهر ارزنده زدند
نیست مژگان، که به تقصیر پریشان نظری
مشت خاری است به چشم من بیننده زدند
❈۵❈
صائب آنان که گزیدند به غمها غم عشق
دست بر سینه غمهای پراکنده زدند
کامنت ها