صائب تبریزی:نغمه عشق به گوش من دیوانه زدند این چه اکسیر بهارست بر این دانه زدند
❈۱❈
نغمه عشق به گوش من دیوانه زدند
این چه اکسیر بهارست بر این دانه زدند
کعبه چون جامه غیرت نکند بر تن چاک؟
رقم حسن خداداد به بتخانه زدند
❈۲❈
پیشتر زان که کند لاله به خون چشم سیاه
چشم را پنجه خونین به در خانه زدند
دل سودازده از آب و گل عالم نیست
اشک شمع است به خاکستر پروانه زدند
❈۳❈
حلقه در گوش سخن باش که از سین سخن
به سر زلف گرهگیر عدم شانه زدند
عوض گنج گهر، نقد دل درویشان
خواب امنی است که در گوشه ویرانه زدند
❈۴❈
شهد فردوس کجا، چاشنی وصل کجا؟
راه اطفال به شیرینی افسانه زدند
صفحه ای را که سویداست بر او نقطه سهو
ساده لوحان رقم کعبه و بتخانه زدند
❈۵❈
چشم بیدار ازان قوم طلب کن صائب
که سر زلف سخن را دل شب شانه زدند
کامنت ها